عوامل سياسي و اجتماعي فتنه (1)
عوامل سياسي و اجتماعي فتنه (1)
عوامل سياسي و اجتماعي فتنه (1)
دراين مقاله عوامل سياسي و اجتماعي وقوع فتنه را در زمان امير مؤمنان (ع) برمي شمريم.
1. قيام امام بر اصلاحات اسلامي
اما هنگامي که زمام کار را در دست گرفتم، جماعتي از ايشان عهد خود شکستند و گروهي از دين بيرون شدند و روهي همدست ستمکاران گرويدند، گويي سخن خداي سبحان نشنيده بودند که مي فرمايد: «سراي آخرت از آن کساني است که در زمين، نه برتري مي جويند و نه فساد مي کنند، و سرانجام نيکو از آن پرهيزگاران است.» آري به خدا سوگند! شنيده بودند و دريافته بودند، ولي دنيا در نظرشان آراسته جلوه مي کرد و زر و زيورهاي آن فريبشان داده بود.(2)
همچنين هنگامي که تعدادي از افراد سهل بن حنيف انصاري، که حاکم منصوب علي(ع) در مدينه بود، به سپاه معاويه پيوستند، حضرت به سهل نامه اي نوشت و او را از تأسف خوردن برحذر داشت:
اينان، ياران دنيا بودند و به دنيا روي آوردند و به سوي آن شتافتند. حکومت عدل را ديدند و شناختند وآوازه آن را شنيدند و به گوش سپردند. دريافته بودند که در اينجا مردم در برابر حق و عدالت برابرند. پس گريختند تا مگر خود به سودي رسند. خداوند، ايشان را از رحمت خود دور گرداند. اينان از ستم نگريخته اند و به عدل نيز نخواهند رسيد. (3)
2. قدرت طلبي قدرت طلبان.
طلحه و زبير که از نخستين بيعت کنندگان با علي (ع) بودند، در عهد شکني نيز پيش گام شدند؛ زيرا هر دو، جامه خلافت را بر اندام خود استوار مي ديدند.
علي (ع) به اين مسئله، چنين اشاره مي کند:
هر يک از آن دو، فرمانروايي را براي خود اميد مي دارد نه براي دوستش، وآن را به جانب خود مي گرداند.اين دو، ميان خود و خدا راهي نگشودند و پيوندي برقرار نکردند. هر يک، کينه آن ديگري را در دل مي پروراند و به زودي نقاب از چهره هايشان برخواهند گرفت. به خدا سوگند که به آنچه مي خواهند دست يابند، هر يک جان آن ديگر را بگيرد و تباه و نابودش سازد.(4)
آن حضرت در نامه اي به معاويه که سخت مست جاه و قدرت گرديده بود، چنين نوشت: «در طلب گم شده اي هستي که از آن تو نيست و چهار پايي را مي چراني که از آن ديگري است. مقامي را مي طلبي که سزاوارآن نيستي...»(5)
3. حسادت و بغض و دشمني مخالفان
به خدا سوگند، قريش از ما انتقام نمي گيرد جز به آن علت که خداوند، ما را از ميان آنان برگزيد وگرامي داشت.(6)
در سخني ديگر نيز اين معنا را چنين بيان مي کند:
کجايند کساني که پنداشتند راسخان در علم، آنهايند نه ما اهل بيت. بر ما دروغ مي بندند و ستم روا مي دارند. خداوند، ما را بالا برده و آنها را پايين قرار داده است؛ به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته است؛ ما را به درون برده وآنها را از در رانده است. (7)
پي نوشت ها:
1. نک: علي آقاجاني قناد، گرداب هلاکت، صص 34-39.
2. نهج البلاغه، ترجمه : شهيدي، خطبه 3.
3. همان ، نامه 70.
4. همان، خطبه 148.
5. همان، ص 641.
6. همان، خطبه 33.
7. همان، خطبه 144.
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}